پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۲۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

عاشقانه محمد را دوست داشتم، او هم مرا می‌شناخت و برایم ذوق می‌کرد. برایش لباس می‌دوختم، اسباب بازی و قاقالی‌لی می‌خریدم، در خیالم مادرش بودم ولی نمی‌خواستم عزتی را ببینم.
دو سال تمام از او گریختم. هر مهمانی‌ای که می‌دانستم عزتی هم هست، نرفتم. عروسی نرفتم. می‌ترسیدم چشمم بیفتد به آن چشمان آبی‌اش و دلم باز بلرزد. عزتی هم احترام حرفم را نگه داشت و دنبالم نیامد. چند باری پول فرستا

270
47,729 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    خیلی گریه کردم واسه طوبا محمد دلم گرفت براشون🥹🥹

    ۸ ماه پیش
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 00

    واقعاً داشته های ساده بعضی هاآرزوی دست نیافتنی کسای دیگه ست😔

    ۹ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    درسته

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.